و ای امام دلها ، ای امام زمان ای کسی که نامت اسیر کرده زبانم را و ذکرت مشغول کرده قلبم را و یادت خزانی کرده دلم را به انتظار بهاری سبز ای امام زمان
خودم را خوب می شناسم ،می دانم که کوله بار گناهانم آنقدر زیاد است که لیاقت حضور نداشته باشم،می دانم که هوای شهر دلم با غبار گناه آنقدر کثیف شده که با نفس هایت که هر کدام ذکر خدا می گوید سازگار نیست،میدانم که زمین شهر دلم آنقدر با مین معصیت مین گذاری شده که جایی برای قدم های سبزت نیست ،می دانم که آنقدر خانه ی دلم سرد و تاریک است که نمی تواند پذیرای وجود پر زنور هدایت و گرمای رحمتت که از گرمای خورشید وسیعتر است باشد ،می دانم که خورشید در دل من دیر به دیر طلوع میکند و دیگر قمری در آن دیده نمی شود .
اما ای رئوف که در تمام دنیا وصف بخشایشت پیچیده و گوش زمان مملوّ است از داستان های کسانی همچون من که با گوشه ی چشم تو دوباره شهر دلشان رنگ و بوی خدا گرفته است خودم را عبد و تو را مولا می دانم اگر چه عبد ناشایستی هستم ولی تو همان مولای رئوفی هستی که به دنبال بهانه ای برای بخشیدن هستی ومحرم بهانه ای است برای بخشیدن تو نگذار محرم تمام شود و ن هنوز هم ....................
جمعه ها چون ثانیه ها در گذرند نمی دانم این چندمین جمعه ای است که با انتظار تو سر از خواب بلند می کنم و شب در غم فراق تو دوباره سر در بستر خواب میگذارم وهنوز تو را ندیدم
نمی دانم اشکال کار کجاست ،نمی دانم هنوز وقتش نرسیده ،یا اینکه هنوز هم که هنوزه تنهایی و بی یار ،آری درست است اشکال از ماست اشکال از ماست که هنوز کوچه باغ دلمان را از کثیفی ورذالت پاک نکردیم هنوز قلبمان حرم الله نشده تا که تو نیز بتوانی وارد شوی هنوز آسمان دلهایمان سیاه است هنوز شب های آسمان دلمان بی ستاره است هنوز وقتش نرسیدده که دلم جا پای قدم های گرمت را احساس کند آری هزار و سیصد اندی سال است منتظر چند مردی در حالی که سپاه دشمن هر روز سیاهی اش بیشتر می شود و قدرتش افزون،هر روز با نقشه ای وحیله ای جدید وارد میدان می شود
آری می دانم تو فراخوان داده ای که به چند یار مخلص نیازمندیم اما ما لبیک نمی گوییم چون بد جور در گیر دو دو تایمان هستیم اما ما هنوز احساس نیاز نمی کنیم شاید هم احساس نیاز می کنیم اما راه را اشتباه می رویم چون چراغ دلمان خاموش است دوست را از دشمن تشخیص نمی دهیم آری هرگاه چراغ دلمان روشن شد آنوقت شهر دلمان آباد می شود وتو نیز باز خواهی آمد..................
دل نوشته
تقدیم می گردد به آستان جانان ، روح عالمیان،حضرت ولی عصر ((عج الله )):
ای ذکر تو آرام جان ها و یاد تو آرمیده در فطرت ها با عرض معذرت و احترم عرضه می دارم که مشکلی دارم و دوباره یاوری جز مدد تو را ندیدم
نمی دانم چرا فقط هنگم مشکل تو را می بینم اما به محض حل مشکل گویی فراموش می کنیم که چه کسی دست مدد به سویمان دراز کرد و نجاتمان داد گویی فراموش می کنیم حضورت را گویی فراموش می کنیم فراموشمان نمی کنی گویی فراموش می شود ذکر ویاد تو از دلهایمان و فقط تکرار میکنیم هر جمعه اسمت را با زبانهایمان گویی فراموش می کنیم همه هست تویی گویی فراموش می کنیم اطاعتت را گویی فراموش می کنیم نائبی داری گویی فراموش می کنیم اطاعت او همان اطاعت توست و نافرمانی او همان نافرمانی توست گویی فراموش می کنیم اگر دلش بشکند می شکند دلت .
دلش را می شکنم بعد تو را طلب می کنیم چه جالب است کار دنیا .واقعا.............