علی وار بودنش زبان زد بود
هم از موفقیت در عملیات والفجر 10خوشحال بودیم هم از حضور آقا در قرارگاه.موقع ناهار بچه ها مقداری بیشتر از حد معمول تدارک دیدند تا به نوعی شادی خود را ابراز کنند .
آقا با دیدن غذا کمی مکث کردند ، بعد فرمودند شما خیلی از جسمتان کار می کشید و بیشتر از اینها به انرژی نیاز داریدولی آیابقیه بچه ها هم از این غذا در اختیار دارند. برای من همان غذایی را بیاورید که برای یقیه سرباز ها می آورید ،نباید کسی احساس کند من که رییس جمهورم با بقیه تفاوت دارم. بعد هم کمی درباره بیت المال توضیح دادند .
هما نند مولایش علی وقتی که برادرش کمی بیشتر از بیت المال خواست آهن گداخته کف دستش گذاشت و گفت آتش دوزخ از این آهن گداخته داغتر است .
یکی از مقامات برای کاری خدمت ایشان در خانه ایشان رسیده بود بعد از کار موقع رفتن آقا تعارف کردند که بمانم ،گفتم نمی خواهم باعث زحمتتان بشوم .ایشان فرمودند چه زحمتی هر چه داریم با هم می خوریم . من هم قبول کردم . وقتی غذا را آوردن اُملت ساده ای بود که با هم خوردیم . همانند مولایش علی وقتی برای مهمانی خانه دختر بزگوارشان رفته بودن ایشان دو نوع غذا «نان نمک وشیر » آماده کرده بودند امام فرمود دخترم کی دیده ای پدرت علی بر سر سفره دای بنشیند که دو نوع غذا سر آن سفره باشد ،حضرت زینب خواستند نمک را بردارند که امام فرمود شیر را بردارید .
بسمه تعالی
با سلام بر کسانی که به دنبال حق و حقیقت هستند .
از اسم وبلاگ معلومه که موضوع وبلاگ در مورد چه چیزی است . ولایت فقیه.
همیشه در مبحث ولایت فقیه در دو مورد بحث می شود
1-شخص ولی فقیه :یعنی به طور مصداقی به شخص حاکم نگاه می شود که آیا این فرد صلاحیت حاکمیت را دارد یا خیر .((که در این وبلاگ با عنوان رنگ وبوی علی در ولایت نائب المهدی مطرح شده و با آوردن خاطراتی و بخش هایی از زندگی رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله العظمی الامام خامنه ای به این مطلب می پردازیم .
2-واما قسم دوم یعنی جایگاه ولی فقیه :لزوم وجود شخصی به عنوان ولی فقیه و جایگاه ولایت فقیه که با پرسش و پاسخ در همین جا به این بحث می پردازیم .
سؤال:آیا وجود حکومت ضرورت دارد؟ ابتدا توضیحی در باره ی مفاهیم اصلی سوال .
حکومت :گرچه تعاریف زیادی از این واژه مطرح شده اما به صورت ساده می توان آن را اینگونه معنا کرد:ارگانی رسمی است که بر رفتارهای اجتماعی افراد جامعه نظارت داشته ،و سعی میکند به رفتارهای اجتماعی مردم جهت ببخشد . اگر جامعه این جهت دهی را از طریق مسالمت آمیز پذیرا نبود با توسل به قوه ی قهریه اهدافش را دنبال می کند .این تعریف شامل حکومت های مشرو ع و غیر مشروع نیز می شود .
دربین همه ی نظراتی که درباره ی حکومت وجود دارد به ضرورت وجود حکومت اعتراف شده است جز نظر مکتب آنارشیسم که منکر ضرورت حکومت است و بر این باور است که جامعه تنها با رعایت اصول اخلاقی می تواند زندگی خویش را اداره کند .که در واقع هر عقل سلیمی میداتد که این نظر یک نظر رویایی هست تا واقع بینانه . تاریخ هم این موضوع را ثابت می کند. در طول تاریخ همیشه کسانی بوده اند که حتی با وجود حکومت هم از رعایت آن سر باز می زدند.
سؤال :مشروعیت حکومت به چه معناست ؟
مشروعیت : : مشروعیتی که در فلسفه ی سیاست مطرح می شود مفهومی اصطلاحی دارد که نباید آن را با کلمه های هم خانواده اش از جمله متشرعه وشرع اشتباه گرفت به همین خاطر معنای این کلمه در مباحث سیاسی مرادف با قانونی بودن و حق حاکمیت است ونکته ای در این جا قابل ذکر است واین هم آنکه وقتی کسی حق دارد یعنی دیگران وظیفه دارند آن حق را ادا کنند .میان حق حاکمیت و اطاعت مردم تلازم برقرار است . برای تقریب به ذهن یک مثال ساده می زنیم. وقتی می گوییم پدر حق دستور دادن به فرزند را دارد یعنی فرزند باید امر پدر را اجرا کند .به همین خاطر اگر اطاعت نباشد حکومت نیز بیهوده می شود .
در نوشته های بعدی انشاء الله به این سوال می پردازیم.ملاک مشروعیت حکومت .
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ناشناس ( جمعه 90/10/9 :: ساعت 11:54 عصر )
و ای امام دلها ، ای امام زمان ای کسی که نامت اسیر کرده زبانم را و ذکرت مشغول کرده قلبم را و یادت خزانی کرده دلم را به انتظار بهاری سبز ای امام زمان
خودم را خوب می شناسم ،می دانم که کوله بار گناهانم آنقدر زیاد است که لیاقت حضور نداشته باشم،می دانم که هوای شهر دلم با غبار گناه آنقدر کثیف شده که با نفس هایت که هر کدام ذکر خدا می گوید سازگار نیست،میدانم که زمین شهر دلم آنقدر با مین معصیت مین گذاری شده که جایی برای قدم های سبزت نیست ،می دانم که آنقدر خانه ی دلم سرد و تاریک است که نمی تواند پذیرای وجود پر زنور هدایت و گرمای رحمتت که از گرمای خورشید وسیعتر است باشد ،می دانم که خورشید در دل من دیر به دیر طلوع میکند و دیگر قمری در آن دیده نمی شود .
اما ای رئوف که در تمام دنیا وصف بخشایشت پیچیده و گوش زمان مملوّ است از داستان های کسانی همچون من که با گوشه ی چشم تو دوباره شهر دلشان رنگ و بوی خدا گرفته است خودم را عبد و تو را مولا می دانم اگر چه عبد ناشایستی هستم ولی تو همان مولای رئوفی هستی که به دنبال بهانه ای برای بخشیدن هستی ومحرم بهانه ای است برای بخشیدن تو نگذار محرم تمام شود و ن هنوز هم ....................
جمعه ها چون ثانیه ها در گذرند نمی دانم این چندمین جمعه ای است که با انتظار تو سر از خواب بلند می کنم و شب در غم فراق تو دوباره سر در بستر خواب میگذارم وهنوز تو را ندیدم
نمی دانم اشکال کار کجاست ،نمی دانم هنوز وقتش نرسیده ،یا اینکه هنوز هم که هنوزه تنهایی و بی یار ،آری درست است اشکال از ماست اشکال از ماست که هنوز کوچه باغ دلمان را از کثیفی ورذالت پاک نکردیم هنوز قلبمان حرم الله نشده تا که تو نیز بتوانی وارد شوی هنوز آسمان دلهایمان سیاه است هنوز شب های آسمان دلمان بی ستاره است هنوز وقتش نرسیدده که دلم جا پای قدم های گرمت را احساس کند آری هزار و سیصد اندی سال است منتظر چند مردی در حالی که سپاه دشمن هر روز سیاهی اش بیشتر می شود و قدرتش افزون،هر روز با نقشه ای وحیله ای جدید وارد میدان می شود
آری می دانم تو فراخوان داده ای که به چند یار مخلص نیازمندیم اما ما لبیک نمی گوییم چون بد جور در گیر دو دو تایمان هستیم اما ما هنوز احساس نیاز نمی کنیم شاید هم احساس نیاز می کنیم اما راه را اشتباه می رویم چون چراغ دلمان خاموش است دوست را از دشمن تشخیص نمی دهیم آری هرگاه چراغ دلمان روشن شد آنوقت شهر دلمان آباد می شود وتو نیز باز خواهی آمد..................
دل نوشته
تقدیم می گردد به آستان جانان ، روح عالمیان،حضرت ولی عصر ((عج الله )):
ای ذکر تو آرام جان ها و یاد تو آرمیده در فطرت ها با عرض معذرت و احترم عرضه می دارم که مشکلی دارم و دوباره یاوری جز مدد تو را ندیدم
نمی دانم چرا فقط هنگم مشکل تو را می بینم اما به محض حل مشکل گویی فراموش می کنیم که چه کسی دست مدد به سویمان دراز کرد و نجاتمان داد گویی فراموش می کنیم حضورت را گویی فراموش می کنیم فراموشمان نمی کنی گویی فراموش می شود ذکر ویاد تو از دلهایمان و فقط تکرار میکنیم هر جمعه اسمت را با زبانهایمان گویی فراموش می کنیم همه هست تویی گویی فراموش می کنیم اطاعتت را گویی فراموش می کنیم نائبی داری گویی فراموش می کنیم اطاعت او همان اطاعت توست و نافرمانی او همان نافرمانی توست گویی فراموش می کنیم اگر دلش بشکند می شکند دلت .
دلش را می شکنم بعد تو را طلب می کنیم چه جالب است کار دنیا .واقعا.............
یاران خراسانی
سر خوش ز سبوی غم پنهانی خویشم چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم
لب باز نکردم به خروشی و فغانی من محرم راز دل طوفانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی عمری است پشیمان زپشیمانی خویشم
از شوق شکر قند لبش دل نسپردم شرمنده جانان ز گران جانی خویشم
بشکسته تر از خود ندیدم به همه عمر افسرده دل از خویشم زندانی خویشم
هر چند ((امین)) بسته ی دنیا نی ام؛اما
دلبسته ی یاران خراسانی خویشم